
زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب
یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: “ یواشتر برو من می ترسم”
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: “ خواهش می کنم، من خیلی میترسم.”
مردجوان: “ خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!”
زن جوان: “ دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟”
مرد جوان: “ مرا محکم بگیر”
زن جوان: “ خوب، حالا میشه یواشتر؟”
مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری،
آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه . ”
موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد،
یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با
ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت
دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق
واقعی!
روز اول:
پسر: سلام
دختر: سلام
پسر : چطوری؟
دختر: بد نیستم مرسی.
هفته اول:
پسر : سلام
دختر: علیک سلام
پسر : چطوری؟
دختر: بد نیستم مرسی. تو چطوری؟
هفته دوم:
پسر : سلام
دختر: علیک سلام. چطوری؟
پسر : قربانت. بد نیستم . تو چطوری؟
دختر: مرسی....خوبم.
هفته سوم:
دختر: سلام
پسر : سلام . چطوری؟ خوبی؟
دختر: مرسی خوبم . خیلی خوبم . و یک نگاه معنی دار به پسر
هفته چهارم:
دختر: سلام عزیزم . چطوری ؟ خوبی ؟
پسر : سلام عزیز دلم . مرسی . بد نیستم . تو چطوری؟
دختر: مرسی . میدونی؟ یه چیزی می خوام بهت بگم . نمی دونم الان بگم یا بعد؟
پسر : بگو عزیز.
دختر: نه........حالا زوده..... باشه بعد
.
هفته پنجم:
دختر: سلام عزیزم . چیزی که دفعه پیش می خواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم ......عاشقتم.....زندگی بدون تو برام هیچ معنی نداره . تمام آینده خودمو با تو می بینم . اگه تو نباشی زندگی برام هیچه!!!!!
...
هفته ششم:
...
پسر : امروز یه دختر از تو خیابون اومد ازم آدرس پرسید. منم....
دختر: دیگه چی؟ دلمو شکستی! تو که می دونی من چقدر حسودم!چرا این کارو کردی؟
پسر : من که کاری نکردم....فقط جواب سوا لشو دادم !
دختر: یه قول به من میدی؟
پسر : آره!
دختر: قول بده دیگه با هیچ دختری ترف نزنی!
پسر : باشه عزیزم . قول میدم!!!
......
روابط صمیمی و رمانتیک ونه (...........) ادامه دارد .
......
ماه هجدهم:
دختر: برام خواستگار اومده!!
پسر : غلط کرده.....
دختر: چرا؟ خوب طوری که نیست . اونم بالاخره آدمه!!
پسر : تو چه جوابی بهش دادی؟؟؟
دختر: هنوز هیچی!!!
پسر : ما کلی قرارمدار با هم داشتیم!! حالا می خوای اونو بذاریش جای من؟؟؟؟
دختر: یه چیزی رو می دونی؟ اون هیچ وقت نمی تونه جای تو رو بگیره!
پسر : من چیکار کنم؟
دختر:نمی دونم! فقط به من فکر نکن! من اگه بدونم تو به من فکر می کنی یه آب خوش از گلوم پایین نمی ره!!! ببین... برو زودتر زن بگیر!!!
پسر : حسودیت نمی شه!
دختر: نمی دونم! چرادیگه از اینکه تو رو با یه دختره دیگه می بینم حسودیم نمی شه!!!
پسر : ( در فکر و خیا لش) : من میدونم چرا!!!
....... بعدش مدتی پسر ازخاطرات خوش گذشته می گه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه
سنت آبغوره گیری رو اجرا می کنه!
دوران خوش دختر و دوران تحول پسر شروع میشه!!... و خلاصه دید پسر نسبت به دختر
عوض می شه! قلبش نسبت به کلماتی از قبیل دوستت دارم. عاشقتم. زندگی بدون توهیچه.
و بقیه کلمات زیبا ولی پوچ اینطوری مقاوم می شه...
سبک زندگیش عوض می شه ! و خیلی تحولات دیگه...!
********************
حالا اگه در آینده مورد مشابهی براش پیش بیاد...
روز اول:
پسر : سلام
دختر: سلام
پسر : میای خونمون!
دختر: نه!
پسر : مگه به من اعتماد نداری؟
دختر: چرا ولی...خوووووب!!!
............
در اینجا پسر مراسمی موسوم به مخ زنی رو انجام میده و البته موفق هم می شه (علت موفقیتش بلد بودن انبوهی ترفای پوچ و صد من یه غازه که به تازگی از دختر یاد گرفته
و برای مخ زنی کاربرد بسیار داره!)
....
پسر : تو که می دونی من چقدر دوستت دارم!
دختر: آره.....ولی ..... آخه....
پسر : من قول می دم برای خواستگاری بیام و بگیرمت!!
دختر: جدی می گی؟( و قند توی دلش آب می شه )
پسر : آره عزیزم . زندگی بدون تو برام معنی نداره
دختر: جدی؟ ( این دفه با یک نگاه عاشقانه تر)
پسر : آره قربونت برم.( با یک نگاه عاقل اندر سفیه به دختر)
یواش یواش دل دخترنرم می شه و بالاخره رضایت میده!....
پسر: پس بریم !
عصر همان روز:
زیییینگ........زیییینگ.......
پسر که بعد از رفتن دختر نه خواب عمیقی فرو رفته بود!!در حالیکه خسته است با زحمت و غر غر گوشی تلفن رو برمی داره!
پسر : بله . بفرمایید .
دختر: سلام
پسر : سلام. چطوری؟
دختر: باهات کار دارم!
پسر : تو که یه ساعت نیست از اینجا رفتی!؟
دختر: می خوام دوباره ببینمت!!! فردا بیام خونتون؟!!!
پسر : ( در حالی که موفقیت بزرگی کسب کرده) چرا که نه؟
بای بای
یعنی خیلی نامردین اگه نظر نذارین!!!
گفتند:دوستت یادت نمی کند گفتم می دانم....
گفتند:این یعنی دوستت ندارد گفتم می دانم....
گفتند:روزی می رود تنها می مانی گفتم می دانم....
گفتند:پس چرا ترکش نمی کنی؟
گفتم این تنها چیزی است که نمی دانم...........
ولی...
یک روز می رسد...
یک ملافه سفید پایان میدهد...
به من...
به شیطنت هایم...
به بازیگوشی ها و لجبازی هایم...
به خنده هایم...
روزی که همه با دیدن عکسم بغض میکنند و میگویند:
دیوونه دلمون برات تنگ شده
مـ ـا نـسـلـی هـسـتـیـم
کـه مـهـم تـریـن حـرفـای خـود را نـگـفـتـیـم و نـوشـتـیـم
واقعی بودیم ، باورمان نکردند
مجازی شدیم ، فیلترمان کردند ،
و چه دنیای ساخته اند برای ما ، نسل سوخته...!
کمرش را بشکنید
اما غرورش را نشکنید . . .
مردی که گریه میکند
دیگر چیزی برای شکستن ندارد
دست از اذیت کردنش بردارید . . .
.
.
.
خدایااااااااا
این بغض لعنتی منو به درک . . .
تو را هم اذیت نمی کند . . .
قربونت برم مگه تو از رگ گردنم بهم نزدیکتر نیستی ؟؟!!
.
.
.
بعضی وقتها از شدت غصه"
گریه که هیچ . . . !!
دلت میخواهد :
های های بمیری . . . !!
.
.
.
دختر بودن تاوان دارد . . .
بزرگ میشوی دل میبندی
تنت را برایش عریان میکنی
نه از روی هوس
بلکه از روی عشق
وقتی دلش را زدی میرود . . .
و تو میمانی و خودت . . .
آن زمان تو یک هرزه ای و او کمی دختر بازی کرده . . .
.
.
.
ای تف به این زندگی تف تف تف
.
.
.
نامه تمام
من مانده م و یک برگه سفید !!!
یک دنیا حرف ناگفتنی !!!
ویک بغل تنهایی و دلتنگی . . .
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود !!!
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی ، هوس سرسره بازی می کند !!!
و برگ سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد !!!
عشق تو نوشتنی نیست . . .
در برگه ام ، کنار آن قطره
یک قلب کوچک میکشم !!!
و . . .
وقت تمام است !!!
.
.
.
برگه ها بالا . . .
.: Weblog Themes By Pichak :.
دانلود آهنگ
بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 61
کل بازدیدها: 172814