اشعاری چند از غزلیات امیر خسرو دهلوی - احمد جان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعاری چند از غزلیات امیر خسرو دهلوی




ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است   عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود بدامش   المنته لله که امروز بدامست
ازطاق دو ابروی تو ای کعبه‌ی مقصود   خلقی بگمانند که محراب کدامست
چشم تو اگر خون دلم ریخت عجب نیست   او را چه توان گفت که او مست مدامست
خسرو که سلامت نکند عیب مگیرش   عاشق که ترا دید چه پروای سلامست



عاشق سوخته دل زنده به جان دگر است   زین جهانش چه خبر کو به جهان دگر است
بس که از خون دلم لاله‌ی خونین بشگفت   هر کجا می‌نگرم لاله ستان دگر است



دل ز تن بردی و درجانی هنوز   دردها دادی و درمانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته‌ای   نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ و باز   اندرین ویرانه سلطانی هنوز

 

ای نسیم صبح‌دم یارم کجاست؟   غم ز حد بگذشت غم‌خوارم کجاست؟
خواب در چشمم نمی‌آید به شب   آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
دوست گفت آشفته گرد و زار باش   دوستان آشفته و زارم کجاست؟
نیستم آسوده از کارش دمی   یارب آسوده از کارم کجاست؟
تا به گوش او رسانم حال خویش   ناله‌های خسرو زارم کجاست؟

فلک با کس دل یکتا ندارد   زصد دیده یکی بینا ندارد
درخت دهر سر تا پای خار است   تو گل جویی و او اصلا ندارد
جهان از مردمی ها مردمان را   نویدی میدهد اما ندارد
کسی از هفت بام چرخ بگذشت   که باغ هشت‌در ماوا ندارد
کسی کاین جا مربع می نشیند   در ایوان مثمن جا ندارد
چرا خسرو نیندیشی تو امروز  

از آن فردا که پس فردا ندارد

 




تاریخ : دوشنبه 92/2/30 | 12:0 عصر | نویسنده : محمد | نظر

  • paper | فروش لینک | فروش بک لینک